مرکز عشق

مرکزعشق

مرکز عشق

مرکزعشق

قسم

قسم به چشمات بعد از این جز تو گلی بو نکنم

جز به تو و به خوبیات به هیچ کسی خو نکنم

قسم به اسمت که تو رو تنها نذارم بعد از این

اسم تو رو داد می زنم تا دم دمای آخرین

قطره به قطره خونم و یک جا به نامت می کنم

دلخوشیهای دنیا رو خودم به فالت می کنم

می برمت یک جای دور می شم واست سنگ صبور

برات یه کلبه می سازم پر از یک رنگی پر نور

روح و دل و جون و تنم، نذر نگاهت می کنم

دنیاها رو فدای اون چهره ماهت می کنم

یادمان باشد

یادمان باشد از این پس خطایی نکنیم

 

گرچه در خود شکستیم صدایی نکنیم

 

پر پروانه شکستن هنر انسان نیست

 

گر شکستیم زغفلت من ومایی نکنیم

 

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند

 

طلب عشق زهر بی سروپایی نکنیم

لطف حق

دلت را خانه ما کُن مصفّا کردنش با من

بما درد دل افشا کُن مداوا کردنش با من

اگر گم کرده ای ایدل کلید استجابت را

بیا یک لحظه با ماباش پیدا کردنش با من

بیفشان قطره اشکی که من هستم خریدارش

بیا در قطره ای اخلاص دریا کردنش با من

اگر درها برویت بسته شد دل بَر مَکَن بازآ

درِ این خانه دق الباب کُن واکردنش با من

به من گو حاجت خود را اجابت میکنم آنی

طلب کُن آنچه میخواهی مُهیا کردنش با من

بیا قبل از وقوع مرگ روشن کن حسابت را

بیاور نیک و بد را جمع و منها کردنش با من

چه خوردی روزی امروز ما را شکر نعمت کنُ

غم فردا مخور تامین فردا کردنش با من

به قرآن آیه رحمت فراوان است ای انسان

بخوان این آیه را تفسیر و معنا کردنش با من

اگر عمری گنه کردی مشو نومید از رحمت

تو نامه توبه را بنویس امضا کردنش با من

عشق یعنی

عشق یعنی ............ 

عشق یعنی یک سلام و یک درود
عشق یعنی درد و محنت در درون
عشق یعنی یک تبلور یک سرود
عشق یعنی قطره و دریا شدن
عشق یعنی یک شقایق غرق خون
عشق یعنی زاهد اما بت پرست
عشق یعنی همچو من شیدا شدن
عشق یعنی همچو یوسف قعر چاه
عشق یعنی بیستون کندن بدست
عشق یعنی آب بر آذر زدن
عشق یعنی چون محمد پا به راه
عشق یعنی عالمی راز و نیاز
عشق یعنی با پرستو پرزدن
عشق یعنی رسم دل بر هم زدن
عشق یعنی یک تیمم یک نماز
عشق یعنی سر به دار آویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده ها با چشم تر
عشق یعنی مستی و دیوانگى
عشق یعنی خون لاله بر چمن
عشق یعنی شعله بر خرمن زدن
عشق یعنی آتشی افروخته
عشق یعنی با گلی گفتن سخن
عشق یعنی معنی رنگین کمان
عشق یعنی شاعری دلسوخته
عشق یعنی قطره و دریا شدن
 

عشق یعنی سوز نی آه شبان
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی لحطه های ناب ناب
عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی در فراقش سوختن
عشق یعنی انتظار و انتظار
عشق یعنی هر چه بینی عکس یار
عشق یعنی سوختن یا ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی در جهان رسوا شدن
عشق یعنی مست و بی پروا شدن
عشق یعنی با جهان بیگانگى

دلم بدجوری هواتو کرده

 

دلم بدجوری هواتو کرده

دلم بدجوری هواتو کرده
تو غربت ترانه دنبال تو می گرده
تنگ غروب خسته و تنها
صدات می کنم ای هم آشنا
ناز نگاتو به دنیا ارزون نمیدم
ستاره‌ی عشقمو به آسمون نمیدم
بیا  تو خاطره‌های خط خطی
سراغی بگیر از من پاپتی
چه کنم چی بگم از کدوم بهونه
دوست دارم رو فقط یه بار بگو عاشقونه
اون لحظه حس میکنم تو بهشتم
اینو بدون سرنوشتم و به نام تو نوشتم
بی تو من کبوتری پر شکسته
تو نیستی کنج قفس تنها نشسته
تو آسمون آبی عشق تو یه ترانه
واسه داشتنت منم اون حس عاشقانه
اگه من جنگل خشک تو ببار
با حضورت سرم یه دنیا بذار
رسوای عشقم بین پیر و جوون
بازم رسواترم کن بدتر از رسم زمون 

روی سنگ قبرم بنویسید

 
 

روی سنگ قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت


 

زیر باران غزلی خواند،دلش تر شد و رفت

 

چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم

 

آنقدر غرق جنون بود که پرپر شد و رفت

 

روز میلاد همان روز که عاشق شده بود

 

مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت

 

او کسی بود که از غرق شدن می ترسید

 

عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت

 

هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد

 

دختری ساده که یک روز کبوتر شد و رفت