مرکز عشق

مرکزعشق

مرکز عشق

مرکزعشق

گفتگو


با چشمهای خسته که سرشار ماتم است
کم سن و سال و ساده ولی قرص و محکم است

هی داد می زند پسرک : « امتحان وزن ! »
رد می شوند مردم و ...اینجا جهنم است

با خیل مردمی که فقط خنده می کنند
با سایه های تازه که حتما ...فراهم است

گیلاسهای پایه بلندی که می زنند
یعنی شراب خوردنشان هم دمادم است

هادی بیا !...اخُ حال منیره چطوره ؟ ها ؟
« بد ، مثل قبل ...- البته اسمش که اکرم است !

اما ضعیف و لاغر و کم خون و ...عاشق ِ... »
عاشق به چی؟... « و عاشق گلهای مریم است !»

به به ! چه خوب ! عاشق گلهای مریم و ...
از قول من بگو که خودش مثل شبنم است

خب ، از خودت بگو ، چه خبر از غزل – مزل ؟!
چیزی نوشته ای که نگویم پر از غم است ؟

« یک بیت گفته ام وَ خدا خوب شاهد است
این بیت آخرین غزلی شد که گفتم است :


مردم ! شما که وارث برحق آدمید
آخر کدام کار شما مثل آدم است ؟! »

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد